در وصیتنامه شهید «عبدالله باقریان» آمده؛ مادرم اگر خبر شهادت من را آوردند، دستهایت را بلند کن، بگو خداوندا تو را شکر میگویم که فرزندم شهید شد.
به گزارش گروه فرهنگ و شهادت پایگاه خبری «راه آرمان»؛ شهید «عبدالله باقریانبهرمان» هفتم مهر ۱۳۴۰، در روستای علیآباد از توابع شهرستان رفسنجان زاده شد. تا اول راهنمايی درس خواند. كشاورز بود، بهعنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيستوچهارم تير ۱۳۶۱، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكرش پس از تفحص سال ۱۳۷۱، در علیآباد انقلاب رفسنجان به خاک سپرده شد. برادرش محمد نيز به شهادت رسيد.
در ادامه وصیتنامه شهید «عبدالله باقریانبهرمان» را مرور میکنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛ گمان نکنید آنهایی که در راه خدا کشته میشوند، مردهاند بلکه زندهاند و در پیشگاه او روزی میخورند.
با درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و با درود و سلام فراوان بر رئیس جمهور خامنهای. خداوندا تا این زمان که دارم قلم را روی کاغذ مینویسم سپاس تو را میگذارم.
پشیمانم که دیر از خواب غفلت بیدار شدم. پروردگارا با یاد تو حرکتم، مقصدم، دینم صلاحم، خوابیدنم و همه کارهای خیرم در راه تو است. خدا پشیمانم، سرگردانم که قلب پاکی ندارم. خداوندا ببخش و بیامرز مرا، خداوندا من را قبول بگردان. خداوندا شهادت را نصیبم بگردان. اللهم طهرنی و طهر قلبی خدایا مرا پاکیزه و قلبم را پاک گردان.
خدایا شرمندهام سرافرازم گردان. بارالها به من توفیق بده راه شهیدان را ادامه بدهم تا به آرزویم برسم. والله ان قطعته یمینی... بخدا قسم اگر قطعه قطعهام کنید دست از دینم بر نخواهم داشت. خدایا مرا یک لحظه بهحال خود وانگذار. وصیت میکنم که پدرجان و بهتر از جانم امیدوارم که خداوند به شما اجر و صبر بزرگی بدهد و پدرجان تو را بهخدا اگر بدی از من دیدهاید من را ببخشید و ای مادر و ای نور چشمم امیدوارم که خداوند شما را از مادران زینبوار قرار بدهد.
مادرجان وصیت میکنم که اگر خبر شهادت من را آوردند فکر کن که من خودم آمدهام و دستهای پر از مهرت را بلند کن و بگو خداوندا تو را شکر میگویم که هدیهای که به من داده بودید در راه خودت قربانی دادم و ای برادرانم و ای خواهرانم دوست دارم که اگر شهید شدم لباس سیاه به تن نکنید و گریه برایم نکنید و تبریک برایم بگویید چنان خودتان را بگیرید در انزار مردم گویند که شب دامادی برایم گرفتید تا این ترسوها و از خدا بیخبران بهراه بیایند.
پدرجان هر کس از من پول طلب داشته باشد به او بدهید و مادرجان هر چه کردید شبهای جمعه کنار قبرم بیا و بر قبرم حنا بمال. وصیت میکنم که از برادران سپاه بخواهید یک شب جمعه سر قبرم دعای کمیل برگزار کنند و ای برادرانم امام و این وارث خون حسین(ع) این امیر رزمندگان و عزیز فاطمه را تنها نگذارید که تمام عمرم فدای لحظه عمر امام و من خدا را شکر میگذارم که یکی از آرزوهایم این بود که امام را زیارت کنم که موفق شدم و دست پرمهر امام را بوسه زدم.
من را هر کجا که دلتان خواست به خاک بسپارید. والسلام علی عبادالله الصالحین. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.